نمک زندگی"آش دندونی

ساخت وبلاگ

بسم خدای مهربونم

سلام

این قرار بود بشه یکی از بهترین خاطرات بچه داری ما" ولی شد از تلخ ترین ها顔文字 のデコメ絵文字

در جریانید که"پسرک دوتا دندون پایین رو دراورده""

این برگه ای که ملاجظه فرمودید برنامه ریزی برای جشن بود"که توسط من پاره شد"

بله دعوامون شد""

و مثل همیشه من از اقایی بدتر رفتار کردم""

ما خیلی وقت بود که میخواستیم این جشن رو بگیریم  و اقایی هم موافق""

ولی یه دفعه مخالفت کردند""سر چی؟

یعنی دلیلشون منو بیشتر مخالفتش سوزوند""حسابیییییییییی

نمیتونم بگم شرمنده""مربوط به خانوادشونه"

خلاصه که منم برگه رو پاره کردم و رفتم خوابیدم"(این دقیقا منم)

خودم خیلی خجالت کشیدم از حرکتم""

در اینجا جا دارد که یک صدا و همه با هم فریاد براوریم:خانومی خر است"

 "با عصبانیت و قهر رفتم خوابیدم""آقایی هم اومد خوابید"

اقایی فرداش از سرکار زنگید که مثلا:دوستیم و اینا""

بعدم سر بحثو باز کرد و ...دوباره بحثمون شد"

منم رفتم کلاس""بعد کلاس نشستم با خودم دوتا چهارتا کردم""دیدم کارم خدایی نبوده""

اس ام اس دادم:سلام"من میخوام آشتی کنم""چی کار کنم؟

اقایی:توو عشق منی

خلاصه وقتی اومد خونه""گفت :میگیریم""برای دل تو"

آخه پای تلفن میگفت :بگیر اگه میخوای""یعنی تبعاتش با خودت""

رفت با پسرک حموم""

منم این برگه رو چسبوندم""تا یادگاری باشه از خریت هام"

وقتی اومد بهش گفتم:جشن نمیگیرم""همین که دل من برای شما انقدر مهمه "نمیگیرم"

اقایی:ممنووووووووووووووووووووووووونم

نه گذاشت نه ورداشت قبول کرد

خلاصه که قرار شد چون این آش از اول هم به نیت آقا امام حسین بود"بپزیم و فقط پخش کنیم"

 این بود داستان یکی دیگر از نمکدان های زندگی

بر سر سفره که نشسته ای لقمه ای خوشمزه بگیر و به دهان همسرت بذار.برای اینکار خداوند به تو پاداش بزرگی میدهد.پیامبر ارکم (ص)

پ.ن:پسرک زد اتو رو ترکوند

امروز پسرک و باباییش رفتن کارواش و بعدشم مسجد""منم از نبود پسرک استفاده کردم هال رو کی مرتب کردم و جارو زدم و اینا""

حالا نمیشه اتاق خواب رو نگاه کرد از به  هم ریختگی

gmail...
ما را در سایت gmail دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imi gmail بازدید : 174 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1393 ساعت: 18:03