مسافر سرزمین روس- قسمت هفتم

ساخت وبلاگ

قدرت تخریب­گری بعضی از آدمها

23 دسامبر 2012

درست تو همون زمانهایی که به خودم قول داده بودم گرفتار قصهتلخ عادت نشم و با همون اشتیاق روزهای اول سفرم به مسکو که همه چیز رو با حسکنجکاوی می­دیدم، باز با همون چشم اطرافم رو نگاه کنم، یک دوست تقریبا قدیمی روتوی چت روم دیدم. خلاصه بعد از حال و احوال پرسی و اینکه اونجا چه کار می­کنی صحبتکشیده شد به یکسری انتقاد از وبلاگ من و خزعبلاتی که اینجانب می­نویسم و داره وقتگرانمایه مردم رو می­گیره!!! دوست بنده با همون ادبیات خاص خودش که اتفاقا هم تا حدودزیادی بین دوستان معروف هست به بنده فرمودند: به ما چه اصلا که تو از جریان «چغندرخوریت» تو جنگلهای روسیه برای ما تعریف می­کنی!!(اشاره به یکی از موضوعات در پستقبلی) تو باید برای ما چهار تا دونه پروژه علمی-سیاسی-نظامی اجرا کنی، دوتا دونهحرکت آنچنانی در راه شناخت روسیه انجام بدی..! و اینکه خدا می­دونه اگر من مشغلهکاری نداشتم می­دونستم چه کارهایی که در راه شناخت روسیه انجام بدم و چه و چه وچه....خلاصه سرتون رو درد نیارم!! من موندم با کوهی از غم که ای بابا من تو اینمدت با مطالب وبلاگم چه ظلمی به جامعه علمی کردم.

و از فردای اون روز هم هر کاری کردم دیگه با هیچ موضوعجدیدی روبه رو نمی شدم، یعنی می­شدم ولی می­گفتم ارزشش رو نداره که بنویسم وبفرستم برای مردم. مثلا یادمه تو اخبار نشون داد که مسئولین دولت داشتند یک مجتمعهوایی-فضایی رو افتتاح می­کردند و در کنار تمام دولتمردان یک روحانی یا همون کشیشاعظم روسیه هم حضور داشت و با کلی سلام و صلوات و دعای خیر و گلاب پاشی این مجتمعافتتاح شد و اولین فردی هم که وارد این سازه شد همون آقای کشیش بود و فهمیدمانگاری روسها نیز مثل ما حضور فرد روحانی را خیر می­دانند، ولی بهتون نگفتمJاما حالا خدمتتون عرض کردم.

تو این مدت دوستان بزرگوار من که همیشه مشوق اصلی بنده همبودند، سراغ وبلاگ رو می­گرفتند. و من فهمیدم که اگر یک دوست دارم که قدرت تخریب­گریآنچنانی داره در عوض صدها دوست و استاد عزیز دارم که قدرت سازندگی بالایی دارند، والبته برای رشد و بالندگی حضور هر دو گروه لازم است. اولی برای اینکه مثل نفسعماره مانع دچار شدن تو به غرور بشه و دومی باعث کمال تو بشه...!

'استالین مثل فیس‌بوک بود!'- بخش اول

23 دسامبر 2012

نویسنده این مطلب من نیستم، در واقع این نوشتار امروز توسط یکی از استادان عزیزم برام فرستاده شد که چون مطلب جالبی بود، تصمیم گرفتم تا آن را در وبلاگ درج کنم تا دوستان عزیزم از آن استفاده نمایند. نویسنده این نوشتار آقای حبیب حسینی فرد کارشناس مسائل بین الملل هستند.

در هفتاد و پنجمین سالگرد اوج‌گیری "ترور بزرگ" دوران استالین تشبیه وی به فیس بوک و توئیتر در جهان مجازی انتقادهای بسیاری برانگیخت. ولی مبتکر این کار دلایل خاص خود را داشت. هنوز هم دولت و جامعه روسیه تمایل چندانی به گشودن پرونده سیاه جنایات دوران استالین نشان نمی‌دهند، در حالی که بسط و تحکیم دموکراسی به بازخوانی انتقادی گذشته نیاز دارد.

از دوم ژوئیه امسال در فضای مجازی روسیه بحث‌های داغی درگرفت که نوع برخورد با جنایات دوران "ترور بزرگ" و شیوه‌های متناسب برای آگاه کردن جامعه نسبت به کارنامه نقض حقوق بشر در دوران استالین مضمون اصلی آن را تشکیل می‌داد. سلسله‌جنبان این بحث‌ها طرح‌هایی بودند که یک طراح روسی به نام ایلیا تشلیکیدی در همکاری با یک انجمن فعال در زمینه احقاق حقوق قربانیان سرکوب دوران استالین، در اینترنت انتشار داد.

دوم ژوئیه امسال مصادف بود با هفتاد و پنجمین سالگرد تصویب "فرمان نابودی عناصر ضد شوروی" در هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی؛ که همین امر دلیل انتخاب این روز برای انتشار طرح‌های یاد شده بود. فرمان دوی ژوئیه به محاکمات و تصفیه‌ها در درون جامعه، حکومت، ارتش و سایر نهادهای شوروی که از سال ۱۹۳۴ آغاز شده بود اوجی بی‌سابقه بخشید.

تشلیکیدی در طرح‌هایش به اقدامی بی‌سابقه دست زد. او روی سبیل استالین علامت توئیتر را نشاند و زیر آن هم نوشت: "استالین مثل توئیتر بود؛ همه‌چیز را کوتاه و سریع می‌خواست" (اشاره‌ای به محاکمات نمایشی و سریع مخالفان و عناصر ضد شوروی درمسکو در سال‌های ۱۹۳۷ تا ۱۹۳۸). در یک طرح دیگر تشلیکیدی، علامت لایک فیس‌بوک روی چهره استالین نشسته است و زیر آن هم آمده است استالین همه را فرامی‌‌خواند که اطلاعات خود را (با دولت) تقسیم کنند.

در سوق تشلیکیدی به تهیه و انتشار این طرح‌ها انگیزه‌ها و تاثرات شخصی هم تاثیر زیادی داشته‌اند. پدر بزرگ او در جریان سرکوب‌های دوران استالین حکم اعدام گرفت و مادر بزرگش با سه فرزند آواره تبعید شد.

جنایت در سه جنگ داخلی

تعقیب و سرکوب مخالفان، مسلح و غیرمسلح، از همان ابتدای به قدرت‌ رسیدن بلشویک‌ها در شوروی پدیده‌ای نادر نبود. در ۳ دهه پس از برپایی اتحاد شوروی تا جنگ جهانی دوم، این کشور سه جنگ داخلی را پشت سر گذاشت.

در جنگ داخلی اول "صف انقلاب" و "ضدانقلاب" روبروی هم ایستاده بود. حکومت انحصارگرا سودای برپایی سریع "جامعه سوسیالیستی" و بهشت‌آسا در کشوری عقب‌مانده را در سر می‌پرواند و در عین حال با مخالفانی مسلح و قدرتمند روبرو بود که خواهان احیای نظم پیشین بودند و کشورهای خارجی هم از آن حمایت می‌کردند. این گونه بود که خشونت‌گرایی و سرکوب توجیه و تئوریزه می‌شد.

جنگ داخلی دوم و سرکوب‌های ناشی از آن برای اشتراکی‌سازی اجباری کشاورزی و ایجاد کالخوزها بود که حکومت آن را لازمه صنعتی‌شدن سریع کشور می‌دانست. در اجرای این طرح حکومت کمتر مخالفتی را برمی‌تابید و دست گشاده‌ای در سرکوب داشت. تاریخ‌نگاری همچون "آرنولد توین‌ بی‌" بی آنکه ظاهرا به ابعاد سرکوب این دوران اشراف داشته باشد، راه طی‌شده از سوی استالین برای صنعتی‌کردن شوروی را یگانه راه توصیف می‌کند.

جنگ داخلی سوم، بیش از همه جنگ حزب حاکم با خودش بود که در فاصله زمانی ۱۹۳۶ هم از لحاظ کیفی و هم از جنبه کمی اوج بی‌سابقه‌ای یافت. نخستین چهره سرشناس حزب که سال ۱۹۳۶ قربانی این موج سرکوب شد و در دادگاه نمایشی به "خیانت" خود اعتراف کرد، گریگوری زینویف بود که رهبری انترناسیونال کمونیستی را به عهده داشت. سال ۱۹۳۸ در کنار صدها «خائن‌» دیگر، قرعه به نام نیکلای بوخارین هم افتاد که او هم از رهبران محبوب حزب به شمار می‌رفت.

از زیر شکنجه به ستاد فرماندهی جنگ

برای آن که تصوری از ابعاد تصفیه خونین حزب و ارتش و دستگاه اداری شوروی در این دوره به دست آید می‌توان به این واقعیت اشاره کرد که از ۱۹۶۶ نماینده‌ای که در کنگره هفدهم حزب کمونیست در سالن بزرگ کاخ کرملین در سال ۱۹۳۴ شرکت کردند، طی سال‌های بعد ۱۱۰۸ نفر به دستور استالین به جوخه اعدام سپرده شدند. از این عده، ۹۸ نفر جزء گروه ۱۳۷ نفره‌ای بودند که در روز آخر کنگره یادشده به عضویت کمیته مرکزی حزب انتخاب شدند. شمار زیادی از اعضای احزاب کمونیست جهان و از جمله اعضای احزابی که به دلیل استبداد حاکم در کشورشان و یا خطر رژیم هیتلری به اتحاد شوروی پناهنده شده بودند نیز مشمول تصفیه خونین استالین شدند.

رهبری ارتش سرخ نیز از تیغ تصفیه‌ها و اعدام‌ها در امان نماند. شاید این شانس مردم شوروی بود که استالین همه رهبران دستگیر شده ارتش را به جوخه اعدام نسپرد، زیرا ۴ سال بعد، یعنی در ۱۹۴۱ که تجاوز ارتش هیتلری به شوروی آغاز شد، "رهبر" چاره‌ای ندید جز آن که شماری از افسران و فرماندهان سابق ارتش را که در اردوگاه‌های کار اجباری یا در زندان روزگار می‌گذراندند دوباره آزاد کند و به پست‌های خود برگرداند. شماری از همین افسران به دلیل شجاعت و فداکاری که برای میهنشان در جنگ از خود نشان دادند بعداً به مقام‌های عالی رسیدند.

کنستانتین روکوسوفسکی از جمله این افسران بود که پس از شکنجه‌های بسیار در جریان بازجویی( ۹ دندان و سه دنده او در جریان این شکنجه‌ها شکست و به انگشتان پاهایش ضربه‌های اساسی وارد آمد) و پس از ۴ سال زندان، در جریان جنگ علیه قوای هیتلر آزاد و به کار گرفته شد. استعداد و نقش بی‌بدیل روکوسوفسکی در جنگ کار را به جایی رساند که روز جشن پیروزی بزرگ شوروی‌ بر ارتش هیتلری در میدان کرملین، در کنار وزیر دفاع ایستاده بود. استالین پس از آن که شوروی لهستان را به اقمار خود بدل کرد او را که اصالتا لهستانی بود و اتهام "جاسوسی" شکنجه و زندان را برایش به ارمغان آورده بود، در راس وزارت دفاع این کشور نشاند.

اجرای سرکوب و تصفیه‌ها به عهده "کمیساریای خلق در امور داخلی" بود که نقش سازمان امنیت داخلی را بازی می‌کرد. در میان قربانیان این تصفیه‌ها نام دو رئیس این نهاد نیز به چشم می‌خورد که در همین دوران ابتدا از کار برکنار و سپس اعدام شدند، این نشانه‌ای از این واقعیت است که هر کارگزاری در نظام‌های توتالیتر به راحتی می‌تواند خود قربانی بعدی باشد.

دادستان اصلی در محاکمات نمایشی سال‌های سربی در شوروی، آندره ویشنسکی بود که بعد از جنگ جهانی دوم مدتی وزیر خارجه شد. ویشنسکی بر این باور بود که هیچ سند و مدرکی بالاتر از اعترافات خود متهم نیست. در همین راستا افسران "کمیساریای خلق برای امور داخلی" وظیفه داشتند که به هر وسیله لازم، "متهم" را در بازجویی به اقرار و اعتراف وادارند.

اتهام اصلی به متهمان محاکمات نمایشی دادگاه‌های استالین "جاسوسی" بود. این که "جاسوسی" برای کدام کشور انجام شده تابعی بود از مناسبات خارجی شوروی. گاهی نام بریتانیا در میان بود، گاهی ژاپن، گاهی لهستان و اواخر هم آلمان نازی. اما همکاری با "لئو تروتسکی"، رهبر نامدار حزب که مغضوب استالین شده بود و در تبعید به سر می‌برد هم در موارد بسیاری اتهام اصلی بود. گرچه تروتسکی در زمانه تبعید نفوذ چندانی در حزب و ارتش نداشت، ولی دستگاه استالین برای سرکوب مخالفان از او هیولایی ساخته بود که گویا سلسله‌جنبان تروریسم و شورش در شوروی است و اتهام ارتباط با او دستاویزی بود که کار هر متهمی را به جاهای باریک می‌کشاند.

تقریبا همه متهمان در دادگاه‌های نمایشی استالین به "جرم" خود اعتراف می‌کردند. این که انگیزه این همکاری چه بود هنوز هم معماست. ظاهرا قول رهایی از اعدام یا اقدامات روانگردانه و تاثیر القائات شکنجه‌گران و بازجویان که متهمان را تا حد باور به خیانت‌‌ خود سوق می‌داد سبب می‌شد که "متهمان" در دادگاه هم به "جرم" خود اعتراف کنند و هم از "همدستان" خود سخن بگویند.

از لطف و توجه شما سپاسگزارم.

لطفا بنده را با نظرات خوبتون بهره­مند نمایید..

در پناه خداوند منان

gmail...
ما را در سایت gmail دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imi gmail بازدید : 258 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1393 ساعت: 18:13