چقدر همه با هم فرق داریم

ساخت وبلاگ
داشتم فکر میکردم همه ملیتها توی کشورهای مختلف چقدر میتوانند با هم فرق کنند.
مثلا چینی ها. دوستان چینی من در هلند یا پناهنده بودنند یا از بچگی به فرزند خواندگی توسط یک خانواده هلندی اداپت شده بودنند که باید بگویم به اون دسته دوم علی رغم شکل
ظاهری اشان نمیتونم چینی اطلاق کنم چون اونها واقعا هلندی هستند.

حالا چی شد که میخواهم در این مورد بنویسم. ماجرا دیروز توی دانشکده شروع شد.
سر کار که صبح رفتم و بعد هم عصر توی دانشگاه همه و همه از این عروسی نوه
ملکه انگلستان حرف میزدنند و هی هم از من میپرسیدنند مراسم را دیدم
نظرم در مورد لباس چیه و ... والا من نظری نداشتم. خوب یک عروسی بود ولی به مقیاس بزرگتر و با سر و صدای بیشتر و هزینه سر سام آور که البته به دوش مالیات دهنده های انگلیسی بود.

من حتی نگاه هم به مراسم نکردم چون خیلی خسته بودم تازگیها همه اش خسته ام. مامانم میگوید مال هوای بهارهه. شاید؟!! نمیدونم.
همه اش به صورتم آب سرد میزنم که سرحال بشوم.

بله داشتم میگفتم... خلاصه نصف دانشگاه ما را همین جمعیت چینی گرفته. چپ و راست را نگاه میکنی یک چشم بادومی میبینی. ولی چشم بادومی هایی که اصلا اخلاق و کردارشون با چینی هایی که من در هلند دیدم فرق میکند.

چینی های مهاجر و پناهنده به هلند اغلب فقیرند و زحمتکش. خیلی کار میکنند و
هیچوقت هم غر نمیزنند. توی جامعه خودشون خیلی خیلی هوای هم را دارند و
به راحتی احساساتی هم نمیشوند.
یادمه وقتی هلند بودم مراسم تشیع جنازه پدر ملکه را نشان میدادنند با چند تا از دوستان چینی ام بودم و من هم داشتم برای بابای ملکه گریه میکردم که مردهه که یکی از اونها با صدای ریز و تندش (لهجه چینی ها یکجوری تن ریز و جیغ جیغو دارهه ) گفت ستاره دیوانه داری گریه میکنی؟ ان مردک توی عمرش کلی خوش گذروندهه حالا مردهه تو چرا گریه میکنی. ستاره دیوانه ای که گریه میکنی؟!! منو میگی خشکم زد. بعد گفتم راست میگه ولی خوب بهرحال هر کی بودهه برای ملکه بابا بودهه دیگه. از این موارد خیلی برام پیش آمده بود. اون چینی های مهاجر و پناهنده در هلند که من دیدم آنقدر توی زندگیشون بدبختی کشیده بودنند که با مرگ کسی حتی اقوامشون گریه هم نمیکردنند حالا چه برسه برای بابای ملکه.

و اما چینی های دانشکده ما در کالیفرنیا. این چینی ها از بعضی از آمریکاییهای قرتی دانشکده هم شیکترند و هم ماشین های آخرین مدل سوار میشوند. وضع مالی اشان اغلب خیلی خوبه و پدر و مادرشون از چین براشون کلی پول میفرستند که اینجا درس بخوانند و بعضی هاشون هم همین جا زندگی میکنند و چندین نسله که آمریکایی شدنند. خلاصه این دوستهای چینی ام با چنان حرارتی از این عروسی و لباس عروسی و مراسم صحبت میکردنند که انگار اونجا هستند و قابل توجه که یکی از بچه های دانشگاه هم حتی الان در انگلستانه چون میخواست موقع مراسم عروسی آنجا جزو مردم باشه و مراسم را ببینه. اون هم چینی است ولی پاسپورت آمریکایی دارهه و پدرش هم یک بیزینس من موفق و پولدارهه. خوب میبینید تفاوتها را؟؟!! هر دو این گروه چینی هستند ولی یک گروه اینقدر پولدار و یک عده اونقدر فقیر. وقتی که هلند بودم همیشه فکر میکردم چینی ها همه فقیرند ولی حالا که اومدم آمریکا میبینم که همه چینی ها فقیر نیستند.

از همه مسخره تر در مورد این عروس جدید خاندان سلطنتی انگلستان این مطلب هست که هی میخواهند اونو با دایانا مقایسه کنند. و هی میگویند دایانا دیپلمه ساده بوده ولی این دانشگاه رفته و این در نتیجه بهتر از دایانا میتونه باشه و .. بیچاره دایانا که حتی بعد از مرگش هم ولش نمیکنند و بعد هم این لباس مسخره ای که کیت توی یک مراسم شوی مد برای خیریه ؟!!! پوشیده و میگویند خودش هم طرحش را دادهه؟!! که حدودهه ۳۰ پوند هم برای دوخت این لباس هزینه کردنند و حالا که عروس خاندان سلطنتی شدهه این لباس که چه عرض کنم لباس خواب هم نیست معلوم نیست چیه؟!(یک توری را بالا و پایینش را روبان بستند؟!!) را به قیمت صد هزار پاوند خریدنند. البته شایع هست که پرنس با دیدن کیت توی این لباسه عاشقش شدهه؟!!اینجاست که باید بگویم تا ابله در جهانه مفلس در نمیمانه...


این عکس سمت راست هم خود کیت هست که توی ۱۹ سالگی توی یک شوی خیریه در دانشگاه آندروزاین لباس بدنما را پوشیده است.

تا وقتی اینجور آدمها هستند که برای اینجور چیزها صدهزار پاوند پول میدهند و مردمی هستند که از آمریکا میکوبند بروند مراسم اینها را ببینند خوب حقشونه اونها اونطوری توی پول بلولند و یکسری مردم از صبح خروس خوان بروند سر کار زحمت بکشند تا شب. من اگر توی انگلستان بودم از اون لیوانها میخریدم که روش نوشته من طرفدار عروسی های سلطنتی نیستم. به خاطر سختیهایی که در هلند کشیدم خیلی درس هم از زندگی گرفتم که امیدوارم دوباره با بازگشت به دوران مرفه قبل از هلند و حال این درسهای زندگی را فراموش نکنم.



صحبت از ملکه ها و غیره شد یادم افتاد که امروز ۳۰ آپریل در هلندهه و روز ملکه هم است. روز نارنجی پوشان و رقص و پایکوبی.
شادی دوستم برام ای میل زده بود که از دیروز جای خوب گرفته که خرت و پرت بفروشه. آخه اونجا روی زمین خط میکشند با گچ و
گاهی یا یک چسب ضربدر میزنند که اینجا بزت هست یعنی اشغال شده که فردا باید بساطشون را آنجا پهن کنند و شهرداری هم کار ندارهه و همه میتونند آت و آشغالاشون را اونجا بیاورند و بفروشند.

تا من از هلند اومدم بیرون شنیدم هوا خوب شدهه و الان گرمترهه.
ای بابا؟!!! ها ها...
البته شادی دوستم میگفت مدتی است که باران نیامدهه در هلند و این اصلا خوب نیست
بخصوص برای کشاورزهای هلندی.
البته شادی برای خودش غر میزد چون خونه جدیدش باغچه دارهه و گل کاشته و حالا چون بارون نمیاد باید خودش آب به گلها بدهد و پول آب و برق هم میدونید
که در اروپا و آمریکا سر سام آورهه. هر چند که شنیدم با حذف یارانه ها قیمت آب و برق توی ایران هم مثل اینجاها شده است.


راستی بچه ها اوندفعه یادم رفت در مورد CicLAvia
(یک کلمه اسپانیایی است به معنی راه دوچرخه رو ) توی لوس آنجلس که دهم آپریل بود براتون بگویم. فردای اون شبی که کنسرت گوگوش رفته بودیم شب خونه عموی همسرم توی لوس آنجلس موندیم و وقتی صبح خواستیم برگردیم شهر خودمون دیدم همسرم میگوید وای الان مسیرها بیشتر بسته است. گفتم برای چی؟ گفت هر ساله در این موقع CicLAvia برگزار میشه که تمام خیابونها را میبندند که ماشین ها حق عبور ندارند و فقط پیاده ها یا دوچرخه سوارها و یا اسکیت بازها میتوانند در خیابانها تردد کنند.





خلاصه جشن و پایکوبی میکنند و یکروز هم سعی میکنند خیابون ها خالی از دود ماشین باشه. من و
همسرم هم رفتیم که من هم این مراسم را ببینم. همه مردم با اسکیت و دوچرخه وسط خیابونها بودنند و همه به اون قسمتهایی میرفتند که قرار بود توی اون منطقه آواز و رقص و پایکوبی راه بندازند.





خلاصه توی این قسمت کالیفرنیا هم جشن و کارناوال بازی شروع شدهه و
همسرم میگوید بزودی با اومدن تابستان وتوریستها چهره شهر حسابی عوض میشود. خوب ما هم از این آخر هفته قرارهه برویم جاهای دیدنی را ببینیم.





مدتی است کالیفرنیا اومدم ولی واقعا هیچ جا نتونستم بروم. راستی موقع ثبت نام دانشگاه چون نوشته بودم ازدواج کردم دیدم دیروز برام یک نامه آمدهه که از آنجایی که شما الان رسما ساکن ایالت کالیفرنیا شناخته شده اید و ساکنین این ایالت مبلغ پرداختی برای دانشکده را کمتر از دانشجویان غیر ساکن در ایالت کالیفرنیا میپردازند در نتیجه مبلغ ... دلار به حساب شما بازپرداخت میگردد. به
همسرم گفتم چه شانسی داری ها... حالا که تو پول دانشگاه را میدهی اینقدر را هم پس دادنند. گفت خوب حالا میخواهی با این پول چیکار کنی گفتم خوب معلومه بهت پول را پس میدهم. گفت نمیخواهد میتونی پولو نگه داری. ها ها... خلاصه ساکن اصلی کالیفرنیا شناخته شدن برایم از الان با خوشی و دلار همراه بودهه..... حالا هم بهترهه دست از نوشتن بردارم و با همسرم برویم خونه مامان و بابا بعد هم خونه عموی همسرم...

تا پست بعدی به درود....



gmail...
ما را در سایت gmail دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imi gmail بازدید : 229 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1393 ساعت: 18:14