خدایا به خاطر همه چیز سپاسگذارم

ساخت وبلاگ
وقتی تغییرات زندگی خودم را از پارسال تا به حال میبینم
شگفت زده میشوم.

و بارها خدا را شکر میکنم که بالاخره خداوند متعال
آرامش نسبی را به من و خانواده ام اعطا کرده است.

اول باید بگویم که هنوز نتوانستم برای اطاق بچه ها طرح بدهم
اول که دوقلو اعلام شدنند
ما را سورپرایز کردنند
حالا هم دوباره کاشف به عمل اومدهه که یکی دخترهه
و یکی پسر. حالا من چی کار کنم..
چه جوری طرحی بدهم که هم برای دختر مناسب باشه و هم پسر..

کمر دردهای شدیدی دارم و پاهام ورم کردهه
از هر بویی حالم بد میشه
بد غذا هم شدم
بگذریم.. دعا کنید زودتر بهار بشه...

اینجا همه مشغول خرید هستند....
آذین بندیهای درختهای کریسمسشون
خیلی قشنگه
زنده است
تو هلند همه چیز حتی کریسمس هم دلگیر و خاکستری بود



من اون موقعها جز سالمندان
خانه سالمندانی که توش کار داوطلبانه میکردم و رییس و همکارهام
کسی را نداشتم که کارت براش بفرستم. حالا خدا بده برکت.
دست درد گرفتم..همکلاسهای دانشگاهم و همکارهای سر کارم تو مدرسه
و دوستان آمریکایی همسرم. همه آدرسها را تایپ کردم
و ذخیره کردم تا اگر سال دیگر زنده بودیم و خواستیم کارت بفرستیم
راحت همه چیز آماده باشه.



جمعه شب هم من نه به عنوان کارمند یک شرکت بلکه به عنوان همسر
یکی از روسای شرکت, میزبان کارمندان شرکت همسرم میباشم.
از آنجایی که هر ساله در طی یک مهمانی شام
به کارمندان
Christmas and New Year gift بونس (یک نوع هدیه برای قدردانی
برای زحماتشان در یکسال گذشته) داده میشود
من نیز به عنوان همسر رییس ارشد باید کادوی امسال را انتخاب میکردم
وقتی همسرم به من گفت که من باید کادوها را انتخاب کنم
خنده ام گرفته بود. هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسد
که من خودم شخصا برای دیگران کادویی را برای آخر سال مشخص کنم.



یاد کادوهای آشغالی افتادم که به عنوان کرست پاکت به ما
در هلند میدادنند . همیشه دو تا شیشه شراب و یک شکلات مزخرف
و کلی آت و آشغال میلیو فرندلک ( موادی که برای محیط زیست ضرر ندارهه )
میدانند که من همیشه اون شراب را میدادم به دوستای هلندی ام
و اگر شانس میاوردم و شکلاتم خوشمزه بود خودم میخوردمش.
آه یادش هم که میافتم حالم بد میشه.
چه مردم چیپ و گدا صفتی بودنند این هلندی ها.
همیشه میگفتم چرا از ما نمی پرسند چی میخواهیم.
فکر هم نکنید اینها ارزون براشون در میامد ها..
نه اصلا اینطور نیست
شاید هر جعبه کادویی حدود پنجاه یورو خرج
براشون برداشته بود
ولی خوب وقتی سلیقه نباشه
همین میشه که ما اون آشغالها را کادو میگرفتیم
البته بسته هاش همیشه زرق و برق دار بود
ولی کادوی توش آشغال..

بگذریم..
به همسرم گفتم تا چه حد برای هر کس بودجه دارند
به من یک لیست داد
متوجه شدم کادوها بر حسب
عملکرد کارمند در سال محاسبه شده است
یعنی هر چقدر در سود رسانی به شرکت خوب عمل کرده ای در نتیجه
کادوی بهتری هم میگیری.
به نظرم عادلانه بود
چرا آدمهای تنبلی که
در هنگام وقت اداری فقط یا قهوه میخورند
و یا اس ام اس میفرستند
و یا جوک به کامپیوترهای هم میفرستند
باید به اندازه کارمندهای زحمت کش
کادو بگیرند؟

در ضمن به جز پول یک کادو هم داده میشود
من از منشی همسرم خواستم
که یک اطلاعاتی از این افراد به من بدهد
چون من که اونها را خوب نمیشناسم
نمیدونم چی دوست دارند و چی دوست ندارند
کی مجردهه و کی متاهل
خلاصه با توجه به پرونده هاشون
کادوهای متفاوتی براشون در کنار مبلغ پولی
که کادوی سال نو آنهاست در نظر گرفتم.

شرکتهایی هستند که فقط ما بهشون میگویم چه چیزهایی را میخواهیم
و اونها خودشون کادوها را میخرند و اسم شخص را روی کارت و روی بسته میزنند
و آماده برای شرکت میفرستند. که من هم همین کار را کردم.



مراسم جشن بیست و سوم دسامبرتوی یکی از بهترین رستورانهای
اینجا هست.

(این روز را انتخاب کردیم
چون از روز بعدش تقریبا به نوبت همه
مسافرت میروند )
در واقع یک زمان معین برای کل کارمندهای شرکت و همسرانشان یا
با دوست دختریا پسرشون که اینها بهش میگویند پلاس وان؟!!
در نظر گرفته شده است. توی این مراسم اول با سخنرانی همسرم و شریکش به منظور
قدردانی از کارمندانشان شروع میشه و بعد شام و رقص و تقسیم کادوها
همه این مراسم توی کارت دعوتشون با جزییات نوشته شده است.
با خودم گفتم واقعا بیخود نیست که به اینجا میگویند
آمریکا کشور فرصتهای طلایی

من تا پریروز نمیدونستم چه کادویی برای همسرم بخرم
چون او همه چیز دارهه
خیلی سخته برای کسی که همه چیز دارهه بتونی کادو بخری
فکر کردم کادوی غیر مادی که یکجورهایی حس قلبی ام را بهش
نشون بدهد خوبه برای همین
براش یک کتاب شعر فروغ فرخزاد را آنلاین سفارش دادم
اول صفحه هم این شعر را برایش نوشتم:

آن کلاغی که پرید
از فراز سر ما
و فرو رفت در اندیشه‌ی آشفته‌ی ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه‌ی کوتاهی . پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر

همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنه‌ی سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه‌ی بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند ، اما من وتو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم

سخن از پیوند سست دو نام
و همآغوشی در اوراق کهنه‌ی یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوخته‌ی بوسه‌ی تو
و صمیمیت تن هامان ، در طراری
و درخشیدن عریانمان
مثل فلس ماهی ها در آب
سخن از زندگی نقره ای آوازیست
که سحر گاهان فواره‌ی کوچک میخواند

مادر آن جنگل سبزسیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدف های پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان وان پرسیدیم
که چه باید کرد

همه میدانند
همه میدانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ، ره یافته ایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظه‌ی نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجره های باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا‌ی بیهوده میسوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساخته اند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن ، از پشت نفس های گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را

پرده ها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندی های برج سپید خود
به زمین مینگرند


پیشاپیش سال نو میلادی را به همه تبریک میگویم و امیدوارم هر کجا
هستید خوشبخت و سلامت در کنار عزیزانتان
با آرامش و خوشی به سر برید.

بعد نوشت : بیست و چهارم دوستم و همسرش میایند کالیفرنیا
و ما با آنها و خانواده اشان و والدینم برای یک هفته میرویم
لاس وگاس ولی از اونجا پیامهایتان را با آی پد میخونم
با آی پد سخته فارسی نوشت برای همین ببخشید که جواب نمیتونم بدهم.
کریسمس و سال ۲۰۱۲ به همه خوش بگذرهه ....

پس تا پست بعدی به درود
gmail...
ما را در سایت gmail دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imi gmail بازدید : 248 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1393 ساعت: 18:14