الان در نیویورک هستم ...

ساخت وبلاگ


این پست را با این جملات آغاز میکنم:

از انسانها غمی به دل نگیر. زیرا خود غمگینند. با آنکه تنهایند از خود می گریزند زیرا به خود، به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند.
پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند...


بعد از یک هفته در لاس وگاس همگی آمدیم نیویورک چون والدینم دلشون میخواست
سال نوی ۲۰۱۲ را توی نیویورک باشند و همون چیزهایی را که من پارسال تجربه کرده بودم
را نیز تجربه کنند در مورد سفر و ...
در پستهای بعدی وقتی برگشتم کالیفرنیا یعنی دو روز دیگر اگر وقت کردم حتما مینویسم.

در این پست میخواهم پاسخ بعضی از دوستان را بدهم.
الان با کامپیوتر دوستم دارم این پست را مینویسم چون
با آی پد خیلی سخته که فارسی نوشت.

توی این مدت با آی پد میتوا نستم تمام نظرات و پیام هایی که به
صندوق پستی وبلاگ بیاید بخونم.
نامه ها و نظرات زیادی داشتم. یکی از آنها این بود:
مریم
1390/10/9 14:57
ستاره جون سلام راستش پریشب داشتم وبگردی میکردم درمورد پناهندگی بامشکلات خیلی خیلی شدیدی که برامون اتفاق افتاده اعصابم خیلی بهم ریخته توی یه صفحه خاطرات شما رادیدم درمورد خوشبخی وبارداریتو غیره من بدون اینکه ازگذشتت خبر داشته باشم یه سری حرف زدم به اسم مستعاره سلام یاهو بعدش چون خیلی دیروقت بود بیشت زندگیتو سیو کردم تاصبح بخونمش وقتی خوندم دیدم چه اشتباهی کردم دوروزه دارم ازعذاب وجدان میمیرم خواهشا حلالم کن با دل مهربونی که ازشما دیدم میدونم حلالم میکنی ولی جوابشو بهم بده منتظرجوابم
*******

مریم جان من فکر کنم به اسم کوکب و میل سلام یاهو پیام گذاشته بودی و پیامت این بود:
عجب دل خوشی داری توحق هم داری اونور دنیاداری حال میکنی کشنگی نکشیدی که این قرطیبازیها یادت بره

********

خوشحالم که حداقل این شجاعت را داشتی که دوباره پیام بگذاری.
من راستش نسبت به نظرات حالا چه فحش باشه چه نفرین بی تفاوتم
چون یک نوشته از یک شخصی است که نه من اون شخص را میشناسم نه اون منو.
برای همین حلالت میکنم...
ولی خوشحال میشوم اگر برایم بنویسی چرا دنبال مطلب پناهندگی میگشتی
و آیا توی ایرانی؟ آیا واقعا گشنه موندی یا همینطوری اینو نوشتی؟

اتفاقا این نظر دوم تو خیلی من را به فکر برد
توی لاس وگاس که بودیم این نظرت رسید و اونموقع
برای دوستم و خانواده ام پیامت را خوندم
خیلی همه ناراحت شدنند.

دوست من , مریم یا کوکب یا هر چه که واقعا اسمت هست.
من حدود ۱۱ ساله که ایران نبودم
موقعیت خیلی ها را نمیدونم
ولی همیشه فکر میکردم که خانواده ها توی ایران به هم کمک
میکنند و کسی توی ایران بهرحال گرسنه نمیمونه
مگر هیچکسی را نداشته باشند.
اگر واقعا کسی توی کشور خودش گرسنه مونده
و به هر دری هم زدهه ولی کمکی بهش نشدهه
باید اونجا را ترک کنه و برهه جایی که حداقل برای
خودش و خانواده اش بتونه غذا پیدا کنه
این حداقل چیزیه که انسان برای زنده موندن نیاز دارهه

پناهندگی که فقط پناهندگی سیاسی نیست
پناهندگی میتونه به خاطر فقر اقتصادی یا جنگ باشه
در واقع مهاجرهای غیرقانونی چون میخواهند
داخل یک کشور دیگر زندگی کنند مجبورند ورقه درخواست پناهندگی را امضا کنند.

به نظر من اگر قرارهه کسی مهاجرت کنه
بهترهه کمی در مورد جایی که میرود فکر کند
حداقل سختی را برای جایی بکش که ارزشش را داشته باشه.

توی کشورهای اروپایی سو‌ئد و اطریش برای مهاجرت بهترینها هستند.
مردمشون خیلی متمدنتر و مهربونترند.

من وقتی میگویم پناهنده نشوید منظورم به اون افرادی است
که شغل خوب دارند و وضع مالی اشان هم خوبه
و یا حداقل اونقدر هست که گرسنه نباشند
برای خودشون توی کشورشون عزت و احترام دارند
اونها وقتی پناهنده میشوند زجر میکشند
چون خوار و خفیف میشوند
ولی اگر کسی توی کشور خودش هم بدبختی میکشه
چه فرقی میکنه خوب بیاید اینجا توی کمپ ها بدبختی بکشه
حداقل اینجا اگراون پولی را که بهش میدهند درست خرج کنه
گرسنه نمیمونه

اینجا باید اضافه کنم
من با مهاجرت اصولی موافقم بخصوص اگر از طریق تحصیل
باشه و یا ازدواج
بچه های زیادی توی هلند هستند که ازدواج کردنند و الان
هم توی هلند هستند و زندگی خوبی دارند.
مثل سونیا که شوهرش پزشکه و نیمه هلندی و خود سونیا هم دانشجوی پزشکی
توی هلند هست و به خاطر موقعیت اجتماعی بالای شوهرش
خیلی هم سریع با جامعه هلندیها قاطی شده است.

هلندیها هم مثل همه مردم دنیا اگر پولدار باشی
خیلی بهت احترام میگذارند.

در جواب اون دوستی که نوشته بود خواستگاری از هلند دارهه ولی حالا با
خوندن مطالب من تردید برای جواب دارهه
باید بگویم دوست من اگر با سرما مشکل نداری
و خواستگارت هم شغل خوبی توی هلند دارهه
چرا بهش جواب نه بدهی.
گرمای عشق مهمه که کلبه خونه اتون را توی همین هلند سرد
گرم نگه میدارهه مثل دوست عزیزم پرستو
که علی رغم اینکه از هلندیها دل خونی دارهه
ولی یک همسر مهربون دارهه و بزودی هم یک دختر کوچولو
که خونه اشون را توی هلند گرم گرم میکنه.

وقتی ازدواج میکنی و به خارج میایی دیگه اونقدر دغدغه کار پیدا کردن نداری
چون همسرت کار میکنه. مثل پرستو
و نرگس ,بهار, لعبت ,نانسی, زهره که من از طریق دنیای
مجازی باهاشون آشنا شدم و اغلبشون یا دارند درس میخونند
و یا دنبال کار میگردنند و بعضی هاشون هم کار میکنند
و بعضی هاشون هم کار نمیکنند. همه هم دید متفاوتی
از جامعه هلند و خارج از کشور دارند.

کسانی هم که برای فوق لیسانس و دکترا به خارج اومدنند
یا میمونند یا میروند به یک کشور دیگر
و بعضی ها هم برمیگردنند ایران

در کل منظور من اینه که قبل از مهاجرت
همه چیز را سبک و سنگین کنید
بدونید ممکنه اون شغل و برو بیایی که توی ایران داشتید را
توی خارج نداشته باشید
اگر با این مسئله مشکلی ندارید
مهاجرت کنید

خوب این از پاسخ به این دوست خوبم و امیدوارم که مشکلش هر چه هست بزودی رفع بشود.

********

دوست دیگری برایم این نظر را گذاشته بود:
کتایون
1390/10/9 11:44
سلام ستاره جان مدت زیادی است از خوانندگان خاموش وبلاگت هستم ولی امروز میخواهم بگویم که جسارتت را در همه چیز ستایش میکنم. با منطق همه حرفها و توهین ها را توی پست قرار میدهی و بعد بررسی میکنی. همه این شجاعت تو را ندارند فقط قسمتهایی که خودشون میخواهند را میگذارند و نظر مقابل را نمیگذارند ولی تو همه مطالب را حتی اگر فحش هم بهت داده باشند میگذاری توی پست بمونه. همیشه تحسینت کردم و باز هم تحسینت میکنم. آدمهایی مثل تو به خیلی ها میتونند در تصمیم گیری برای آینده اشون کمک کنند. مثل همیشه قوی و استوار باش و برای ما بنویس. افرادی مثل من به نوشته های افرادی مثل تو نیاز داریم. به امید سالی پر بار برای تو و همه خانواده ات

سلام کتایون جان , خوشحالم که وبلاگ من را دوست داری. در مورد بحث همونطوری که
خودت نوشتی من همه بحثها را از اول نظر مخالف و موافق را میگذارم
همه بخونند مثل بعضی از وبلاگها نیستم که فقط همون قسمتی از مطلب من را که خودش میخواهد میگذارد تا خواننده بخونه. من به شعور مخاطب و خواننده اطمینان دارم برای همین
ترسی ندارم از گذاشتن تمام حرفهای رد و بدل شدهه.
باید خواننده از اول بخونه دعوا یا بحث سر چی بودهه تا بتونه قضاوت کنه.
از فحش و بد و بیراه و تهدید و ... هم که بهم بدهند نمیترسم
تازه خنده ام هم میگیرهه که طرف چقدر حرص میخورهه ها ها..
من الان موقعیت اجتماعی ام طوری است که نیازی به
تملق گفتن یا شنیدن از دیگران ندارم
برای همین راحت حرفم را میزنم
حوصله شنیدن حرفها و نظریات بیخود و چرند یکطرفه
را هم ندارم و نمیخواهم وقت پر ارزشم را صرف
ثابت کردن یک حقیقت کلی کنم

خلاصه کلام اینکه
افرادی هم که خواننده وبلاگها هستند
میتوانند از طرز نوشتن هر وبلاگ نویس به کلاس اجتماعی او
پی ببرند. طرز نگارش هر فرد به نوعی نشانه
شخصیتش هست و اگر فردی مطلبش را خودش
با قلم خودش بنویسد اونوقت راحت میتوان به تفکر و
خط مشی زندگی اش پی برد.

اون شخصی که بخواهد میاید اینجا و مطلب را میخونه
و اونکه نخواهد هم نمیاید. درب کلبه حقیر من به روی همه بازهه
و این آینده است که قاضی برای هر وبلاگی است
اگر کسی به هلند آمد و تمام چیزهایی که من نوشتم را با
تمام وجودش درک کرد
حداقل اونموقع میتونه توی دلش بگوید حقا که ستاره هر چه گفت واقعیت محض بود
و نفرین به اون افرادی که از این جهنم برایم
بهشت ساختند و با دروغهایشان من را گمراه کردنند که به چنین
لعنت آبادی بیایم.

******

آلمای عزیزم برام نوشته:
آلما
1390/10/3 19:53
سلام ستاره جون
امیدوارم خوب باشی و دوقلوهای نازت هم خوب خوب باشن.
ببین عزیزم خواهر من هم دوقلو داره یک دختر و یک پسر که الان یک سال و نیمه هستن. برای اتاق خوابشون یک دیوار رو اختصاص داد به دختره و یک دیوار رو اختصاص داد به پسره... طرف دختره رو نارنجی رنگ کرد و استیکرهای دخترونه چسبوند طرف پسره رو هم سبز کرد و استیکرهای پسرونه چسبوند. اسباب بازیهای دخترونه رو طرف دختره گذاشته و پسرونه رو اون طرف... رنگ روتختی و ملافه و اینها هم با رنگ دیوارها ست شده... خیلی قشنگه ... اگر دوست داری بهش فکر کن...



آلما جونم خودم هم به این نتیجه رسیده بودم که دو طرف
را به رنگهای مختلف کنم ولی از اونجایی که وسایلی که برای اطاق
سفارش دادم زیادهه نیاز هست که دیوار یکی از اطاقها را خراب کنیم
تا از دو تا اطاق یک اطاق بسازیم.
خوشبختانه الان توی خانواده ای هستم که همه مهندس آرشیتکتند و همین الان هم
برایم نقشه اطاق که چطور بشود را درست کردنند که فقط وقتی برگشتیم کالیفرنیا همسرم
برای اجرا و آماده کردن اطاق کوچولوها اقدام میکنه.
راستش من رنگ نارنجی را دوست ندارم چون منو یاد هلند میندازهه
برای همین به همون رنگ سنتی صورتی برای دخترکم و آبی برای پسرکم
رضایت دادم البته اینجا توی رنگه یکنوع اکلیل نقره ای هم اضافه میکنند
که ترکیب خیلی قشنگی میدهد. دور تا دور اطاق را از وسط یک لایه کاغذ دیواری
با طرح میکی موس برای پسرکم و مینی ماوس برای دخترکم
سفارش دادم. و میز کوچولو و اسباب بازی هم سفارش دادم. چون میخواهم بعدا توی اطاق
بازی هم کنند و یکجور نرسینگ روم هم تلقی میشه و
همونطور که گفتی اسباب بازی پسرونه یکطرف
و اسباب بازیهای دخترونه طرف دیگر
بعدها هم که بزرگتر شدنند و نیاز به حریم خصوصی داشتند دوباره
دیوار بین اطاق را میگذاریم.
بهرحال مرسی از توجه ات دوست خوب من



از همه دوستان ممنونم به خاطر نظرات و پستهایشون
ولی فکر میکنم وقت اون رسیدهه که درب قسمت نظرات را ببندم
چون واقعا مجالی برای پاسخ گفتن ندارم.
و بدون پاسخ گذاشتن نظ
رات را هم نوعی
بی ادبی به خواننده میدانم.

ودر جواب آن دسته از بچه ها هم که برایم نوشتند خصوصی بنویسم
والا بهش تا به حال فکر نکرده بودم
شاید در آینده این کار را بکنم

من این وبلاگ را با خاطراتم از هلند نوشتم تا به دوستم پرستو
بگویم که سختی های زیادی کشیدم و او باید شکر گذار موقعیت خوبش در کنار
همسر مهربونش در هلند باشد.

این تقصیر من نیست که بعد از اومدن به آمریکا و ازدواجم و ملحق شدن والدینم
به ما وضعم خوب و عالی شده است
و باز هم تقصیر من نیست که درک این خوشبختی
برای بعضی افراد تقریبا غیر قابل تحمله

ولی من سعی میکنم که این افراد را درک کنم
هر چند که خود من هیچ وقت این حس را نداشتم و
از خوشحالی دیگران همیشه خوشحال میشدم و میشوم.

به امید روزی که همه از خوشی های یکدیگر در وبلاگها بخوانیم

تا پست بعدی به درود
gmail...
ما را در سایت gmail دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : imi gmail بازدید : 235 تاريخ : چهارشنبه 27 فروردين 1393 ساعت: 18:14